۰۹
بهمن
به نام خدای رنگین کمان
نای نوشتن نیست
زانوی تحمل شکسته
چشم ها از غم کور
و لب ها از خون تلخ
روزی که برای اولین بار ترانه «برای» رو شنیدم، کفش و لباس پیادهروی پوشیده بودم و داشتم از خونه بیرون میرفتم. هندزفری گذاشتم و ترانه توی گوشم پخش شد...
اشکای داغ سر میخوردن روی صورتم...
خدایا...هرکسی یه تفسیری میکنه...اما تو میدونی...دلی که میجوشه و قلقل میکنه...سوخته توی درد تا به جوشیدن رسیده...تحقیر شده...ترسیده...محروم شده...صبوری کرده...و آخر ترکیده...فوران کرده...
خدایا...به مردم من کمک کن...به ما کمک کن وقتی که تو سرنوشت ملتها رو عوض میکنی اگر که بخوان و تلاش کنن...
خدایا سرنوشت ما رو عوض کن...ما برای اینجوری تموم شدن خیلی حیفیم...خیلی...